حمید نصیری، شاعر توانمندی است که سالها بر علیه استبداد مبارزه می کند، و دفترهای بسیاری از اشعار پرمایه ایشان مزین شده است.
امشب شعری از ایشان خواندم، که همچون همیشه توانمندی ادبی این فرزند خلق را به نمایش می گذارد، و "گویی" با استعاره مرا هم مورد لطف خود قرار داده است.
متاسفانه من توانمندی ادبی ایشان را ندارم، و اخلاق و باور های سیاسی ام هم به من اجازه نمی دهد که به همان نحو، و با همان رویه پاسخگو باشم.
اما، لازم دیدم پاسخی البته نه درخور ادبیات جاری در شعر ایشان، بلکه در همان سطح و منشی که قلم به من اجازه می دهد، از ایشان سپاسگزاری کنم، و شعری کوتاه بنویسم:
مرگ بر خمینی،
مرگ بر خمینی و آل خمینی،
مرگ بر خمینی و خاندان خمینی،
مرگ بر خمینی و پیروان خمینی،
مرگ بر خمینی و اندیشه خمینی.
می دانم که جملات بالا از قافیه ادبی برخوردار نیستند، و نتوانسته اند "حق" کلام را که درخور یک شاعر میهنی باشد را ادا کند، اما می دانم بیان کننده دردی است که همچون بغضی در گلوی مردم ستمدیده ایران می خواهد بترکد.
مطمئن هستم که مردم خمینی زده روزی علیه اندیشه خمینی و فرزندان خلف او در گوشه و کنار ایران عصیان خواهند کرد.
و آن برف دیگر سر باز ایستادن نخواهد داشت. بهمنی خواهد شد، به بزرگی بهمنی که سیاهکل را آفرید، بهمنی به بزرگی غرش خشمگین خلق که نامردمی ها را دفن خواهد کرد.
نمی دانم در آنروز خجسته هستم یا نه، اما آرزو دارم که شاعر گرامی حمید نصیری، و دیگر فرزندان خلق ستمدیده ایران زنده باشند تا شادی و رشد و آگاهی خلق قهرمان ایران را شاهد باشند.
تا شاعران مردمی، دگر بار نسرایند
کشاورز را درو کردند
بجای نان
به تساوی، گلوله قسمت شد...
..."
چنین باد.
علی ناظر
20 اردیبهشت 1392
با هم شعر اخیر ایشان را مرور کنیم.
اين«همنشين» دژخيم، «مصداقي» روانيست [لینک]
حميد نصيري
براي باركشان بيمزد يا با مزد
وزارت بدنام اطلاعات آخوندي
شخصي ميان آن جمع، گفتش كه اين فلانيست
اين «همنشين» دژخيم، «مصداقي» روانيست
گويي كه از بنيصدر، ويروس ِ«من» گرفته
گفتش ولي جنونش، از دورة جوانيست
همزاد ديگر او، آن «شكري» مفنگي است
با«
ناظر»ي كه آن هم، گويي
خبيث ثانيست
ياوهسراي ماهر، خدمتگذار جائر
البته در دنائت، همدست هرچه جانيست
از «آمر به معروف»، از «ناهيانِ منكر»
با غلظت وقاحت، با حربه لسانيست
در جعل و جهل و تحريف، گامي فراتر از رذل
برده سَبَق از آنكه، منفور جاودانيست
كرده كُپيكِشي از «كيهان» و «فارس» «بازتاب»
در بيشرافتي نيز، همزاد «لاريجاني»ست
مثل كلاغ بيشرم، چاكِ دهن دريدست
مجري بيچِراي فتواي «لنكراني»ست
بيمزد و بيسبب نيست، هر روز و شب به فكرِ
پنجه كشي به آن كه، در حال خونفشانيست
وقتي كه در رذالت، شاگرد خوب ملاست
لابد كه پشت پرده، مشغول سورچرانيست
اي واي! از آن كه روزي، در انتهاي بنبست
از پردهها درافتد، هرآنچه كه نهانيست
جز اين چه ميتوان گفت، جاي چنين خبيثان
طبق گواهِ تاريخ، عمقِ زبالهدانياست
19ارديبهشت