آقای دکتر سروش و دوستان شان در نامه ای که به اکبر گنجی نوشته بودند تا برای ادامه راهش به اعتصاب غذا پایان دهد، از جمله خاطر نشانکردند که:
«خطای ما و تو این بود که عدل علوی و عشق مولوی را از فقه فرسوده صفوی طلب کردیم...»
از دیگر نکات ظریفی که در این نامه پر معنا نهفته و اینکه اصلاً احیاء و تکامل معرفت دینی راهگشا است یا نه، میگذریم و تنها روی جمله فوق مکث میکنیم:
از آنجا که آقای دکتر سروش از آیه الله خمینی با تعبیراتی چون «یادآور عزت مسلمین» و «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» نام بردهاند و برخلاف امثال اراکی و گلپایگانی و آذری قمی و مصباح یزدی و...، امام امت کانون توجه بودهاست، آیا اشاره به فقه فرسوده صفوی (در نامه مزبور) تنها یک مفهوم کلی است یا از جمله مصادیق آن، دیدگاه آیه الله خمینی و فقه جواهری هم هست ؟
اگر این اشاره ظریف، دستگاه نظری باعث و بانی قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ را نیز شامل نمیشود پس مربوط به کیست و چیست ؟ و آقای دکتر سروش در نامه به اکبر گنجی از کدام خطا صحبت میکنند ؟
آیه الله خمینی با وجود گریز هائی که به:
- باز بودن باب اجتهاد،
- فقه پویا،
- حوادث واقعه،
- فلسفه فقه،
- نقش زمان و مکان،
- احکام ثانویه، و
نیز، مصلحت
می زد، و حتی یکبار (در نامه ای به یک روحانی منتقد حکم حلال شدن شطرنج) گفت:
«با مبانی رایج فقه باید به غارها پناه برد و در صحراها زیست» ــ اما دست از فقه جواهری برنمی داشت، با کسانی که خواهان قرائتی تجددمآبانه از فقه هستند، و به سّنت پشت میکنند، به شّدت مخالفت میورزید و به صراحت میگفت:
«این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم.»
***
اگر اساس دیانت، فقه است و فقه هم به معنی همان فقه جواهری است، دیگر انتظار تحولی متناسب با حیات اجتماعی، از چنین دینی، آب در هاون کوبیدن است.
برای نسل امروز مثل روز روشن است که «فقیهان نه توسعه آوردند، نه بیمه، نه انتخابات، نه تفکیک قوا، نه بردگی را لغو کردند و نه نظام ارباب رعیتی را... بل در مقابل همهی اینها موضعگیری کردند و رفته رفته با اکراه به آن ها رضایت دادند.»
فراز و نشیب های بعداز انقلاب به هزار زبان میگوید:
فقه جواهری نیز (حتی وقتی از منظر به اصطلاح مدرن از احیای فقه دم میزند و فقه را در منطقه آزاد عقل قرار میدهد!) سر از قشری گری و ارتجاع در میآورد، در شک و نقد و تفکر را تخته میکند، با بسیاری از زیبائی ها میجنگد، و فاتحه فردیت و کرامت انسانی را میخواند.
فقه جواهری سر به سر اصول نمیگذارد و قدم نهادن در این وادی را اجتهاد در برابر نص تفسیر میکند، غافل از اینکه محکمات امروز، میتواند متشابهات فردا باشد ؟ و به عکس، متشابه امروز، محکم فردا...
درست است که فقه جواهری معاصران، با فقه روایی گذشتگان قابل مقایسه نیست، اما تجربه نشان داد باغی که کلیدش از چوب مو باشد انگور هم نخواهد داد و کسانی که با دید ایستای خویش با تحول پدیده ها و نیز، تحول درک آدمی از پدیده ها بیگانه هستند و با این پیش فرض فتوا میدهند که مخاطب حکم الهی، انسان فطری یا انسان فرا تاریخی است (نه انسانی که تابع شرایط تاریخی زمان خود میباشد)، بدون تردید جز بگیر و ببند، و جز سلطنت مطلقه فقیه، ارمغانی نخواهند آورد.
***
آیه الله خمینی که جدا از استناد به دلائل فقهای پیشین، جایگاه اصلی ولایت فقیه را در علم کلام هم میدید ــ معتقد بود کار ولایت فقیه چنان که مرحوم نائینی میگفت نظارت بر اجرای احکام فقهی نیست، بلکه «اعمال ولایت بر احکام دین» است.
گزاره ای که رنج و شکنج ملتی بزرگ با هزار زبان آن را ابطال پذیر کردهاست.
آیا آقای دکتر عبدالکریم سروش زیرآب فقه جواهری را هم که بند جان آیه الله خمینی بود، زده و آنچه را اصحاب استبداد ادلّه ولایت فقیه در آیات قران، و کلام ائمه تبلیغ میکنند ــ به ریشخند گرفته است ؟
(روایات منقول از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) و...، روایت فضل بن شاذان از علی ابن موسی رضا که شیخ صدوق در کتاب علل الشرایع در باب علل حاجه الناس الی الامام نقل نموده، روایت الفقهأ حصون الاسلام، صحیفه ابن قدامه، مقبوله عمربن حنظله، اشارت شیخ مفید در آخر کتاب مقنعه که میگوید: فقها وظیفه دارند که به کارهای معصوم(ع) رسیدگی کنند و حدود را جاری نمایند و...)
.....................................................................................................
براى تشّخص قلمرو ارضى صفوى، در مقابل توسعه طلبى عثمانى، و مصون ساختن شهروندان از گرایش هاى سنّى، نزدیک به ۵ قرن پیش (پس از تاج گذارى شاه اسماعیل صفوى)، تشیع جای تسنن را در ایران گرفت و جشن عمر کشون و... هم راه افتاد.
برای جا انداختن آیین جدید، شاهان صفوى علماى شیعه را از سرزمین هاى عرب زبان مانند عراق، بحرین و جبل عامل (لبنان امروزى)، براى ایفاى نقش به ایران دعوت کردند. در این میان به ویژه علماى جبل عامل به قدرت اجتماعى ـ اقتصادى بى سابقه اى دست یافتند و خودشان را در دل صاحبان تاج و تخت جا کردند.
آنان از جمله برای تحکیم قدرت صفویان و نیز روکم کنی از علمای سنی، نماز جمعه را در کل مملکت جاانداختند و...
هنگامی که شاه اسماعیل دولت شیعى صفوى را بنیان نهاد، محقق کرکى که صفویان به او لقب خاتمالمجتهدین دادند، از اولین مهاجرینی بود که به همکارى با این دولت نوپا پرداخت. او از فقها و علماى بزرگ شیعى قرن دهم هجرى است.
خاتمالمجتهدین که در دربار صفویان شاهد شکنجه و اعدام یکى از مخالفین شاه اسماعیل نیز بوده برای اثبات ولایت فقیه سنگ تمام میگذارد و به روایت مقبوله عمربن حنظله متوسل میشود.
محقق کرکی که آغازکننده مهاجرت بسیارى از عالمان و فقهاى جبل عامل به ایران بود، اصرار میورزید فقیه نائب عام امام زمان است و همو بود که برای اولین بار به طور جدی نظریه حکومت و دولت را در فقه شیعه مطرح کرد.
محقق کرکی پس از مدتی اقامت در ایران به لبنان برگشت اما شاه طهماسب صفوی (که آخر اسمش موسوی را هم اضافه میکرد) مجدداً با سلام و صلوات او را با حکمى تاریخى و پراهمیت به ایران دعوت کرد که متن آنرا اینجا (به نقل از روضات الجنات خوانسارى، جلد ۵ صفحه ۱۷۰) میآورم.
تأمل روی این متن (که نثر شلخته آخوندی و شبه فقهی دارد و ممکنست خود محقق کرکی نوشته و شاه امضاء کرده باشد) به خیلی از دردهای امروز ما نور میاندازد:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
چون از مؤدّاى حقیقت انتماى کلام امام صادق - ع - که: (انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا ونظر فى حلالنا وحرامنا وعرف احکامنا فارضوا به حکماً فانى قد جعلته حاکما …) لایح و واضح است که مخالفت حکم مجتهدین، که حافظان شرع سید المرسلین اند، با شرک در یک درجه است، پس هرکه مخالفت خاتم المجتهدین، وارث علوم سید المرسلین، نائب الائمه المعصومین، لازال کاسمه العلى علیا عالیاً کند و در مقام متابعت نباشد، بى شائبه ملعون و مردود، در این آستان ملک آشیان مطرود است و به سیاسات عظیمه و تأدیبات بلیغه، مؤاخذه خواهد شد.
کتبه طهماسب بن شاه اسماعیل الصفوى الموسوى
***
گاهی فکر میکنم که اگر امثال فردوسی، و یا حافظ که اسطوره ایرانی را در شعرش متجلی ساخته، نبودند، اگر نیما و شاملو و شاهرخ مسکوب، و... نیز از نثر فاخر خاتم المجتهدین تقلید میکردند ــ زبان چون شکر فارسی به چه زغنبوتی گرفتار میشد...
..........................................
احکام ثانویه، احکامی است که مستقیماً از مبانی فقهی قابل استنباط نیست و در تعارض با احکام اولیه ی فقهی قرار دارد و فقیه میباید برپایه ی مصلحت بینی و با توجه به فلسفهی احکام در آن باره فتوایی متفاوت صادر کند.
مصلحت نیز که بعد از ملاخور شدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی تا کنون ملعبه دست اصحاب استبداد شده و گیر و پیچ های حکومت را باز کرده، مفهومی غایب از فقه شیعه بود و فقیهان در نوشته های خود تمسک به مصالح مرسله، استحسان و قیاس را کار اهل سنت و مطرود میدانستند.
..........................................
فقه جواهری اشاره به کتاب جواهر الکلام اثر شیخ محمد حسن نجفی است. او سی سال تمام یک سره کار کرد تا چنین اثر عظیمی به وجود آورد.
جواهر الکلام شرح شرایع محقق است و میتوان آن را دائره المعارف فقه شیعه خواند. این کتاب را که در حدود پنجاه جلد ۴۰۰ صفحهای، یعنی در حدود بیست هزار صفحه است، عظیمترین کتاب فقهی مسلمین میدانند. فقه جـواهـری بـر یـکـسـری مـبـانـی استوار است که از جمله آنها توجه خاص به کتاب و سنت است، بدین معنا که سعی شده نقش عمومات قرآنی در استنباط فروع فقهی و نقش سـنـت در تـوضـیـح و تبیین عمومات قرآنی دانسته شود. از دیگر مبانی فقه جواهری در نظر گرفتن آراء فقها در گذشته است.
شیخ محمد حسن نجفی از جمله در جلد ۲۱، جواهر الکلام صفحه ۳۹۷، روی ولایت فقیه و انتصابی بودن آن انگشت میگذارد و تردید و وسوسه در آن را غریب، و ناشی از نچشیدن طعم فقاهت میشمرد. مسئله فقط ولایت فقیه نیست.
حتی امثال آیه الله حکیم (در نهج الفقاهه) و آیه الله خوئی (در التنقیح، ج۱، ص ۴۲۵ - ۴۱۹، مصباح الفقاهه، جلد ۵، صفحه ۳۴ - ۵۳) و آیه الله اراکی (در در رساله خمس، ملحق به کتاب مکاسب محرمه صفحه ۲۷۰) و... که آنچنان به ولایت فقیه روی خوش نشان نداده و تا حدودی تشکیک هم کردهاند، از جهل و جمود فاصله نگرفتند.
...................................................
در تاریخ ۲۱ تیر سال ۱۳۸۴ (که اکبر کنجی زندان و در حال اعتصاب بود) عبدالکریم سروش، عزت الله سحابی،محسن کدیور، سعید حجاریان،علیرضا علوی تبار ـ به وی نامه نوشتند که اعتصاب غذای خود را پایان دهد. در همین نامه آمده بود: خطای ما و تو این بود که عدل علوی وعشق مولوی را از فقه فرسوده صفوی طلب کردیم...
روشنگری های آقای دکتر سروش که گاه و بیگاه آب در لانه مورچگان میریزد، بی تأثیر نبودهاست. از حق اکبر گنجی هم باید دفاع کرد و زندگی او مهم است ولی آنهمه زندگی که در دوران رونق آقای سروش و دوستانش در اوائل انقلاب از میان رفت چی؟
زندگی نسل رنجدیده ای که به نام عدل علوی و عشق مولوی از این زندان به آن زندان پاسکاری شان کردند! و در ابتلای سال ۶۷ با فتوای «آفتاب دیروز و کیمیای امروز» به دار کشیدند...
***
همنشین بهار
hamneshine_bahar@yahoo.com