یکی جهود و مسلمان نزاع میکردند
چنان که خنده گرفت از نزاع ایشانم
به طیره گفت مسلمان که گر قباله من
درست نیست خدایا جهود میرانم
جهود گفت به تورات میخورم سوگند
که گر دروغ زنم همچو تو مسلمانم
گر از بسیط زمین عقل منهدم گردد
به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم
علیرضا شریعت پناه نماد مظلومیت، ایستادگی و غرور زندانی سیاسی هنوز در بند دژخیمان است. او که پس از اعتصاب غذای زندانیان اوین در سال گذشته که وی نیز در آن شرکت داشت ـ آزاد شده بود، دوباره پیش از انتخابات دستگیر و به محل نامعلومی برده شده است.
علیرضا نزدیک به ۱۴ سال از عمر خود را طی بیست سال گذشته در زندانهای اوین و گوهردشت به خاطر مبارزه برای آزادی و دمکراسی گذرانده است.
علیرضا شریعتپناه یک معلول مادرزاد جسمی است که حتا کارهای روزانهاش را به سختی انجام میدهد.
وی دارای دو دست کوتاه و ناقص با انگشتانی کج و معوج است که به سختی چیزی را نگاه می دارند. برای آنکه سرش را شانه کند باید ُبرس را در دستش قرار داده و سرش را به ُبرس بکشد.
دارای بالا تنهای کوتاه است که یک برآمدگی در جلو و یک قوز در عقب دارد. پاهایش باریک، کج و معوج و ناقص هستند و به سختی راه میرود .
در ناحیه فک و دندانها و جمجمه نیز با ناهنجاری روبروست. چشمانش نزدیک به کوری هستند . بدون عینک به هیچ وجه قادر به تشخیص اشیاء و افراد نیست. قبل از آن که در سال ۷۱ برای بار دوم دستگیر شود چشمانش را عمل کرده بود، اما هنوز بخیهاش را نکشیده بود که دوباره دستگیرش کردند .
در صحبت کردن مشکل دارد. صدایش غیرطبیعی است. اما با همه اینها موجب سربلندی زندانیان سیاسی و نماد مظلومیت آنان است و من افتخار میکنم که این سعادت را داشتهام که مدتی از عمرم را در کنار او و در یک بند بگذرانم.
متأسفانه علیرضا شریعت پناه مورد بیمهری سازمانهای عریض و طویل حقوق بشری بینالمللی و داخلی قرار گرفته و گروه ها و افراد مدعی حقوق بشر به راحتی، بله به راحتی از کنار نامش با همه مظلومیتاش میگذرند. (۱) نمیدانم فردا برای پاسخ به تاریخ چه خواهند داشت؟ اگر کسی در فردای سرنگونی رژیم از آنها پرسید که چرا از او سخنی به میان نیاورده و تلاشی برای آزادیاش نکردهاند، چه خواهند گفت؟
اولین بار در دیماه ۱۳۷۴ هنگامی که «موریس دنبی کاپیتورن» نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر به ایران میرفت با توضیح وضعیت علیرضا و مهرداد کلانی به صورت حضوری، کتبی و تلفنی خواستار ملاقات او با علیرضا و مهرداد کلانی شدم .
متأسفانه کاپیتورن طی سفرش به ایران و دیدارش از زندان اوین نه خواهان ملاقات با آنها شد و نه در گزارشش اشارهای به آنها یا ملاقاتش با من کرد. در حالی که نام تمامی کسانی را که ملاقات کرده بود در گزارش آورده بود و تنها من استثنا شده بودم.
من حتا آمادگی خود را برای سفر به ایران جهت نشان دادن محل قتل عام در زندان گوهردشت و اوین، معرفی آمران و عاملان این جنایت و دیگر موارد نقض حقوق بشر ... به صورت کتبی، حضوری و تلفنی اعلام کرده بودم .
«کاپیتورن » [در برخورد حضوری در حاشیه پنجاه و دومین اجلاس کمیسیون حقوق بشر در ژنو ]، زمانی که با اعتراض من مواجه شد، به طور شفاهی عمیقاً اظهار تأسف کرد و توجیهش برای عدم درج نام من و شهادتم در گزارشش، زیر فشار نرفتن خانوادهام در ایران بود. همچنین برای عدم درخواست ملاقات با علیرضا دلیل تراشید که میترسیدم مقامات رژیم کس دیگری را به جای او نشانم دهند !! در ارتباط با مهرداد کلانی هم بهانه آورد که نمیخواستم پس از ملاقاتم با او وضعش خراب تر شود!!
از او پرسیدم پس چگونه به چنین رژیمی اعتماد میکنید؟ چرا نشانی از رفتار ددمنشانه رژیم در روح گزارشتان نیست؟ در ثانی با توضیحاتی که در باره علیرضا دادم آن ها اگر در همه ایران هم که بگردند نمیتوانند کسی مانند او پیدا کنند و فرد دیگری را عوضی نشان شما دهند!
یکی از جرمهای اصلی مهرداد کلانی دیدار او با گالیندوپل است و شما به خوبی از این موضوع مطلع هستید و موضوع در اسناد سازمان ملل و گزارش گالیندوپل هم آمده است ...
کاپیتورن که از پاسخ من شرمنده شده و تحت فشار قرار گرفته بود، گفتههای مرا با سر تأیید کرد و تنها دستم را محکم فشرد ولی از پشت عینک ذرهبینیاش در چشمانم خیره شد و سکوت کرد و شاید هم می خندید !
در اسفند ۷۴ «مهرداد کلانی» که من پیشتر نام او را نیز به کاپیتورن داده بودم از درون سلول انفرادی اوین و هنگامی که زیر اعدام قرار داشت، نامهای خطاب به کاپیتورن نوشت و او را از وضعیت خود و زندانیان سیاسی اوین آگاه ساخت و از جمله از او خواست که برای پی بردن به وضعیت زندانهای جمهوری اسلامی با علیرضا شریعت پناه ملاقات کند . یقین دارم که این نامه را کاپیتورن دریافت کرد ... اما مهرداد که کاپیتورن به دلیل آنکه وضعش بدتر نشود تقاضای ملاقات با او را نکرده بود و در گزارشش از او یادی نکرده بود،در تیرماه ۷۵ جاودانه گشت و من یک ماه بعد نامه او خطاب به کاپیتورن را در چهل و هشتمین اجلاس عمومی سوکمیسیون حقوق بشر در ژنو خواندم و کاپیتورن بعد از پایان اجلاس مرا در آغوش گرفت و اظهار همدردی کرد ولی بازهم کاری برای علیرضا نکرد که نکرد و او همچنان بیپناه در زندان ماند که ماند .
سازمان دیده بان حقوق بشر که تا کنون دو گزارش علیه نقض حقوق بشر توسط مجاهدین انتشار داده حتا یک بار نیز حاضر نشده لااقل نامی از علیرضا شریعتپناه و نقض حقوق ابتدایی این زندانی ستمدیده توسط جمهوری اسلامی بر زبان آورد. عفو بینالملل و دیگر سازمانهای بینالمللی نیز در باره او سکوت اختیار کردهاند و گروههای سیاسی ایرانی که اعلام میکردند «حاضرند جانشان را بدهند تا لاجوردی بتواند حرفش را بزند»، نیز ــ از صدور یک اعلامیه خشک و خالی برای حمایت از او یا محکومیت جمهوری اسلامی تا کنون خودداری کردهاند.
دلیل این همه بیمهری از سوی سازمان های مدعی دفاع از حقوق بشر داخلی و خارجی تنها و تنها یک چیز است و آن این حقیقت که علیرضا شریعت پناه یک هوادار سازمان مجاهدین خلق است و این در ذهن بسیاری از مدعیان حقوق بشر بزرگترین ُجرم است. ُجرمی بزرگتر از همراهی و همکاری با رژیم خمینی! این تنها یک اتهام نیست.
این نکته را ذکر کنم که واکنش سازمان مجاهدین خلق هم در ارتباط با علیرضا شریعتپناه متأسفانه دست کمی از دیگر جریانهای سیاسی نداشته است که می گذریم ...
***
این روزها شاهد امضای بیانیهها، طومارها و حمایت های وسیع بینالمللی جهت آزادی اکبر گنجی هستیم. دولت آمریکا و اتحادیه اروپا در بالاترین سطح خواهان آزادی اکبر گنجی شدهاند. من عمیقاً با گنجی، همسر و فرزندان دردکشیده و همچنین دیگر اعضای خانوادهاش احساس همدردی میکنم و هیچکس مخالفتی هم با این تلاشهای بینالمللی نداشته و ندارد . امروزه همه از بیماری آسم گنجی سخن میگویند و یک گزارش ۲۰۰۰ هزار صفحهای پزشکی از وضعیت او ...
اما برخی از دوستان (اکنون اصلاح طلب) اکبر گنجی که او هیچ مرزبندی با آنها ندارد، در پانزدهم مرداد سال ۶۷ ساعت ۳ بعداز ظهر ناصر منصوری را که فلج قطع نخاعی بود روی برانکارد به قتلگاه برده و به دار کشیدند.
ساعت حوالی ۵ بعد از ظهر همان روز محسن محمدباقر را که به طور مادرزادی از دو پا فلج بود به دار کشیدند. به فیلم غریبه و مه بیضایی که او بازیگر آن است، نگاه کنید.
در همان ساعت و در همان سری، غلامرضا مشهدی ابراهیم که از بیماری پیشرفته قلب رنج میبرد و تنها پسر مادرش بود را به دار کشیدند
در بعد از ظهر شنبه ۲۲ مرداد ۶۷ کاوه نصاری که دچار فراموشی بود و گذشته خود را به یاد نمیآورد و یک پایش نیز در اثر بیماری سیاتیک فلج شده بود، پس از یک حمله صرع شدید در حالی که مانند تکه گوشتی بود، قلمدوش ظفر جعفری افشار، یکی از همبندانمان به قتلگاه رفت و ... من شاهد زنده همه این جنایاتم .
در همین روز ها سید مرتضی میرمحمدی که هر دوپایش را (به عنوان قصاص پایی که از یک پاسدار به هنگام دستگیری شکسته بود) در بازجویی با چکش شکسته بودند، به دار کشیدند.
در همین ایام مادر صونا در بند اوین، شاهد رفتن دو دخترش سهیلا و مهری به قتلگاه بود و او را فریاد رسی نبود.
دوستان اکبر گنجی (باند نبوی – آرمین) بخصوص سعید حجاریان و... که او را «پهلوان اکبر» مینامد در برنامه ریزی این جنایت شرکت داشتند. عباس عبدی نیز مشاور دادستان کل کشور بود. از جنایات سالهای اول دهه ۶۰ که توسط آنها برنامه ریزی و اجرا میشد، چه بگویم؟
از گنجی به عنوان واسلاو هاول ایران نام برده میشود. ترجمهی آن این است که در ذهن عدهای وی چه بسا برای رهبری اپوزیسیون و ... آماده میشود.
فراموش نکنیم که اکبر گنجی در کشوری که آیتالله منتظری ۱۷ سال پیش به محکومیت قتلعام زندانیان سیاسی پرداخت، هنوز اشارهای به این جنایت بزرگ علیه بشریت نکرده است.
فراموش نکنیم او در حالی کلمهای در محکومیت این جنایت بزرگ علیه بشریت بر زبان نرانده که دکتر محمد ملکی علیرغم پیری، ضعف جسمی و نداشتن پشتوانه بخشی از حاکمیت، به روشن ترین وجه خواستار مجازات عاملان قتلعام ۶۷، این جنایت بزرگ شده است. سعدی چه موشکافی دقیقی کرده بود :
گر از بسیط زمین عقل منهدم گردد
به خود گمان نبرد هیچ کس که نادانم
اکبر گنجی که با دو وزارتخانه ارشاد و فرهنگ اسلامی و وزارت خارجه(۲) و همچنین عقیدتی – سیاسی سپاه پاسداران در سیاه ترین سالهای جمهوری اسلامی همکاری داشته، امروزه نه تنها از مردم شریف میهنش طلب عفو و بخشش نمیکند که در مرخصی چند روزهای که آمده بود از قاطعیت «امام خمینی» سخن به میان آورده و آن را به رخ دیگران میکشد.
من اما این قاطعیت را در قتلعام سال ۶۷ و همچنین کشتارهای دستجمعی سالهای ابتدایی دهه ۶۰ و سرکوب هموطنانمان در کردستان و گنبد و ... دیده بودم. گنجی نگفتهاست که قاطعیت امام را در کجا دیده است ؟
به هنگام مرخصی اخیرش او بار دیگر در حلقه کسانی قرار گرفت که دست در خون بهترین فرزندان این میهن دارند، آیا این تنها یک اتهام است ؟
او که حتا به شهادت خانم مهرانگیز کار در زندان و بازجویی ابا داشت او را با دیگر دستگیر شدگان کنفرانس برلین از یک قماش بدانند، امروز از حمایت تام و کمال بخش وسیعی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی برخوردار است.
باز هم تأکید میکنم اشتباه نشود من خواهان آزادی او و همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در بند جمهوری اسلامی هستم . اما به خود حق می دهم که تا گنجی صف خود را از صف جنایتکاران رژیم جدا نکرده و در مقابل شقاوت آنها موضعگیری نکرده، وی را هرگز با امثال علی رضا شریعتپناه مقایسه نکنم و حق دارم به جای «زندانی سیاسی» از او و همچنین عبدی، آغاجری، باقی، نبوی، قوچانی، شمسالواعظین، قاضیان و ... به عنوان قربانیان درگیریهای داخلی رژیم نام ببرم، قربانیانی که البته ابتداییترین حقوق انسانی شان نقض گشته است و باید از آنان حمایت شود.
نمیخواهم در اینجا از «مانیفست جمهوری خواهی» اکبر گنجی صحبت کنم که با وجود اینکه پته استبداد را روی آب ریخته، در نهايت سر از جامعه باز «کارل پوپر »، تطهير انقلابات مخملی و نقشههای بانک جهانی، صندوق بين المللی پول، سازمان تجارت جهانی و راه حل های سرمايه داری پسند، در می آورد. از این مسئله هم می گذریم که او با غلطيدن به ورطه نئوليبراليسم، از مردم و آزادی به معنی واقعی کلمه، دور می شود ... آنچه اهمیت دارد اینست که او به امثال خامنه ای و نظام سلطانی پیله کرده، مورد ستم واقع شده و شایسته همدردی است اما (با تمام این اوصاف) نباید به حرمت نهفته در کلمات بیاعتنا بود.
متأسفانه جو مغشوش کنونی کار را به جایی رسانده است که مادران شهدا نیز اعلامیه داده و او را فرزند خویش معرفی میکنند غافل از آن که وی همچنان قاطعیت باعث و بانی قتل عام سال ۶۷ را می ستاید! همان به اصطلاح امامی که با فتوای ضد انسانی خویش حتا از جسم رنجور دهها و صدها زندانی مبارز و آزادیخواه، مذهبی و غیرمذهبی هم نگذشتند ...
به این ترتیب وقتی که دفاع از زندانیان سیاسی تنها چند نفر را در بر گرفته و علیرغم آگاهی از وضعیت دیگرانی که در شرایط بسیار وخامتبار تری به سر میبرند، تنها نام یکی دو نفر برجسته میشود، به من حق دهید که حتا به انگیزه و هدف افراد و نیروهایی که به حمایت و پشتیبانی از آزادی اکبر گنجی برخاستهاند نیز به دیده شک بنگرم. و به من حق دهید اگر نتوانم به خلوص نیتشان در دفاع از حقوق بشر و زندانی سیاسی اعتماد کنم و نتوانم به خود بقبولانم که این همه تلاش صرفاً به خاطر ارزش گذاشتن و نفس دفاع از حقوق بشر است.
همین اخلاق و رفتار تبعیضگرایانه موجب میشود که در فرهنگ مردم سیاست بی پدر و مادر تلقی شده و با نوعی از بیاخلاقی یکی انگاشته شود.
پاورقی:
۱- پیش از این، من در دو مقاله که در سایتهای اینترنتی منتشر شد و همچنین در مصاحبه با رادیو پژواک سوئد و نیز در کتاب «نه زیستن نه مرگ» چندین بار از او نام برده و خواهان پیگیری وضعیت او شدهام. با این همه متأسفانه هیچ یک از نیروهای سیاسی و مدافع حقوق بشر ایرانی به این مسئله نپرداختند، چرا؟
۲- در همان روزهایی که بسیاری از نیروهای اپوزیسیون و پناهجویان ایرانی با دربدری و سیه روزی در ترکیه روز را به شب میرساندند، اکبر گنجی وابسته فرهنگی سفارت ایران در ترکیه بود. این در زمانی بود که این سفارت سخیفترین توطئهها را بر علیه هموطنان ما که -از بند رژیم رسته بودند- در ترکیه اجرا میکرد.
irajmesdaghi@yahoo.com