نمی دانم روز ۷ ژانویه ۲۰۱۵ را به خاطر دارید یا نه ؟
آن روز، دو برادر به دفتر هفته نامه شارلی ابدو در پاریس حمله برده و 12 نفر را به قتل رساندند و 11 نفر دیگر را مجروح کردند. دلیل این دو برادر ساده بود، آن هفته نامه به پیامبر مسلمانان توهین کرده بود.
پس از این جنایت، چندین میلیون، از جمله تعداد زیادی شخصیتهای علمی و هنری و ادبی مراتب انزجار خود از این جنایت را ابراز داشتند. به نظر من، تظاهرات و اعلام موضع آنها بسیار درست و به موقع بود. پس از آنروز، خیلی از قلم به دستان، با توسل به شعاری کلیشه ای، سینه ستبر کردند که «من یک شارلی هستم»، و یا شعاری از این جنس.
از آنروز سه سال می گذرد.
امروز اما، در سرزمین اشغال شده فلسطین، ده ها پلیس اسرائیلی،
فوزی الجنیدی، یک پسر بچه فلسطینی را چشم و دست بسته به سوی بازداشتگاه منتقل می کنند. عکس ضمیمه این یادداشت خود بیانگر قصه پر غصه فلسطین است.
آنچه مرا دلتنگ می کند،موقعیت حزن آلود فلسطین نیست، قصه فلسطین بیش از یک و نیم قرن است که ادامه دارد. در تعجبم که چرا میلیون ها نفر به خیابان نمی ریزند و ده ها شخصیت سیاسی و هنری و ادبی و علمی بیانیه صادر نمی کنند، و کسی شعار کلیشه ای نمی دهد که «من فوزی الجنیندی» هستم؟
به راستی بر سر ما انسان ها چه آمده است؟ چرا سکوت؟ چرا به «خیانت» به اصول عادت شده است؟
علی ناظر
21 آذر 1396
12 دسامبر 2017