چند روز پیش، سخنان سران جمهوری اسلامی پیرامون «شکست» داعش در سوریه (ابوکمال)، تحت عنوان «
عروسی جمهوری اسلامی عزای کیست؟» در دیدگاه منتشر شد. در آغاز این گزارش های خبری نوشته بودم «در زیر موضعگیری سلیمانی، روحانی و لاریجانی در ارتباط با سقوط ابوکمال آمده است. آنچه مهم است، پاسخ به این سوال است که عروسی جمهوری اسلامی، عزای چه بازیگرانی در منطقه و جهان است؛ و مهمتر آنکه، آیا سقوط ابوکمال منطقه را به جنگی ویران کننده نزدیک می کند و یا از آن فاصله خواهد گرفت. به سوال های مشابه در سلسله نوشتار «خیانت سکوت» خواهم پرداخت. 30 آبان 1396»
طبیعتا، این جشن «عروسی»، همراه با سرود و شعار بود. در یکی از «سرود» های تبلیغاتی،خوانده می شود «پایت اگر به کربلا باز شود/ آخرین جنگ جهانی آغاز شود»؛ و در محل سخنرانی خامنه ای برای بسیجی ها، روی دیوار بیرقی آویزان بود «خرمشهرها در پیش است».
آنچه در عرض یکی دو هفته اخیر رخ داده را می توان از چندین منظر بررسی کرد.
آیا موقعیت جمهوری اسلامی تثبت و مستحکم شده است؟
آیا امکان درگیری در منطقه بیشتر شده است؟
آیا امر سرنگونی تسریع و یا به تعویق افتاده است؟
و در رأس همه این سوال ها، پس از شکست داعش، چه کسی «صاحب عزا» است؟
برخی از خوانندگان این سطور به من رهنمود داده اند که کوتاه بنویسم. چنانکه از سوالهای بالا مشخص می شود، پاسخ کوتاه دادن چندان آسان نیست، اما تلاش خواهم کرد.
صاحب عزای اول
برای اینکه به مشکل روی میز جمهوری اسلامی بهتر پی ببریم، خوبست که به ترفندهای نظام اسلامی، پس از «جام زهر» قطعنامه 598، دقت کنیم.
پس از پذیرش 598، جمهوری اسلامی به جز اینکه، مرتکب جنایتی غیر انسانی در تابستان 1367 شد، با «بحرانزایی»خارق العاده، توانست توجه اذهان عمومی در داخل و جهان را معطوف «پروژه»ای کاذب کند. «کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی» و فتوای خمینی برای قتل او هنوز که هنوز است روابط انگلستان و ایران را با مشکل روبرو کرده است.
امروز اما، که نزدیک به 30 سال از آن دوران می گذرد، «پروژه» ها پیچیده تر شده، و با رنگ و لعاب متفاوت عرضه می شود تا «اذهان عمومی» نتوانند با آنهمانی به نتیچه گیری صحیح برسند. ناگفته روشن است که کاربرد یکیست. انحراف اذهان عمومی از «عزا»یی که جمهوری اسلامی، در ظاهر، برایش پایکوبی می کند، به موضوعی مانند «
بست نشستن یاران محمود در شاه عبدالعظیم»، یکی از ترفندهای نخ نماست. پس از 598، بجز بسیجی ها و پاسداران، کمتر کسی بود که از پایان «جنگ» ابراز خرسندی نکرده، و «آینده» بهتری برای فرزندانش ترسیم نکند.
فاز تحمیق و تطمیع
از قطعنامه 598 نزدیک به 30 سال می گذرد، سپاه هر روز فربه تر می شود، اما مردم «ایران» باید بهای «تحریم» پاسداران را بپردازند. در بم و سرپل زهاب زلزله می آید و قربانی می گیرد و مردم در انتظار زلزله بعدی می نشینند، اما سرمایه برای خانه سازی در مناطق زلزله زده، به پاسداران سپرده می شود. این حق السکوتی است که نظام اسلامی، در فاز تحمیق و تطمیع، به پاسداران می دهد، تا به آن روزی که طرحی جدید، برای «بحران»ی جدید، در کشوری جدید برنامه ریزی شده، و دور تسلسل دوباره آغاز شود؛ و با «شهادت» چند هزار «تحمیق» و «تطمیع» شده مانند «حججی» و «همدانی»، این خیل «بسیجی» و پاسدار تا به دندان مسلح را سرگرم کند.
جعفری مدعیست که «
بیش از یک سوم مردم کشور عضو بسیج و سازماندهی شده هستند». مهم نیست که این آمار تا به چه حد به واقعیت نزدیک است، اما حکایت از یک امر دارد، بخشی از جامعه هنوز در «بسیج» ساماندهی می شود. به عنوان یک نیروی سرنگونی طلب باید پرسید که چه عواملی بخشی از جوانان را به این نهاد «ضد ملی» و «مرتجع» جذب می کند؟ ریشه از کجا آبیاری می شود؟ تا نتیجتا به این سوال برسیم که آیا جمهوری اسلامی تنها «صاحب عزا»ی سقوط بوکمال است؟
در ادامه به «صاحب عزا»ی دوم، و دیگر سوال های مطرح شده می پردازم.
علی ناظر
2 آذر 1396
23 نوامبر 2017