قوم یوسف در برزخ
گروه فرهنگی - علیرضا سمیعی: نکته اي كه در زمينه واقعه مبارك ظهور مطرح است نقش وجود مقدس آقا امام عصر(عج الله تعالي فرجه الشريف) در تحولات عصر ظهور است. ميدانيم كه ظهور بالاترين مرحله كمال انسان و جهان است، اما سؤال اساسي اين است كه ميان اين تحول - كه نقطه كمال انسان و جهان است - و شخصيت آقا امام عصر(عج الله تعالي فرجه الشريف) چه نسبتي وجود دارد؟ چرا بدون وجود آن حضرت، اين تحول در جهان رخ نخواهد داد و جهان بايد منتظر بماند تا ايشان بيايند؟
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری: فکر ميكنم سؤال بسيار خوبي است. چون بعضي انديشههاي فلسفه تاريخي حضور انسان در تحولات تاريخي و اينكه خداوند متعال به انسان نقش اعطاء كرده را درست معنا نكرده و خيال كردهاند كه همين انسان متعارف، محور تكامل تاريخ است. اين تلقي، غلط است. در واقع به تبع عبادت ولي خدا و سجود او در مقابل خداوند است كه همه عبوديتها و نعمتها محقق ميشود.
بنابراين محور تحقق بندگي در عصر ظهور، بندگي ولياللّهالاعظم است كه قرنهاست در غيبت و ابتلاء به سر ميبرند. آن حضرت، «عروةالوثقي» هستند. در روايات ما «عروةالوثقي» در آيه «و من يكفر بالطاغوت و يؤمن باللّه فقد استمسك بالعروة الوثقي» به شخص شخيص نبياكرم(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام) ايشان تفسير ميشود؛ يعني محكمي همه عالم در بندگي خدا، به وجود آنهاست و استحكام عبوديت بندگان به آنها برميگردد. بنابراين، حقيقت عصر ظهور مرتبهاي از عبادت حضرت حجت(عج الله تعالي فرجه الشريف) است كه اثرش تحقق جامعه توحيدي است.
از منظر ديگر در درگيري ابليس و ائمه جور با نبياكرم(صلي الله عليه و آله) و اهل بيت(عليهم السلام)، عبادت نبياكرم(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت(عليهم السلام) بر شيطنت آنها غلبه ميكند. اگر آن عبادتهاي عظيم نبود، كه ظلمات آنها همه ما را فرا ميگرفت، لذا در اين آيه كه ميفرمايد: «أوكظلمات في بحر لجّي يغشاه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض إذا أخرج يده لم يكد يراها و من لم يجعل اللّه له نورا فماله من نور» ، ظلمات را به ائمه جور تفسير ميكنند، تا برسد به بنياميه كه «ظلمات بعضهم فوق بعض». ميفرمايد ظلمت اولياء باطل آنقدر زياد است كه «إذا أخرج المؤمن يده في ظلمة فتنهم لم يكد يراها» ؛ مؤمن در اين دوران چنان غرق در ظلمت ميشود كه نزديكترين قواي خودش را نميبيند، خودش را فراموش ميكند، اما اين ظلمت جز با نور امامي از اولاد فاطمه(سلام الله عليها) برداشته نميشود.
چنانكه در تفسير اين قسمت از آيه كه ميفرمايد: «و من لم يجعل اللّه له نورا فماله من نور»، ميفرمايند: «و من لم يجعل اللّه له اماما من ولد فاطمة». كسي كه از اين نور برخوردار نشود نه فقط در دنيا غرق در ظلمت است «فماله من نور في يوم القيامه»؛ يعني ظلمت در قيامت هم او را غرق ميكند.
بنابراين، آن نوراست كه ميتواند جريان ظلمت را بردارد. آن هدايتي كه ضلال را نابود ميكند نور و هدايت حضرت مهدي(عج الله تعالي فرجه الشريف) است. آن حيات كه موت و مردگي را ميبرد؛ يعني حيات طيبه، حيات آن حضرت است؛ از اين رو حضرت مأذون به تجلي آن ولايت و رحمتهاي الهي ميشوند، و سپس رحمتها ظهور پيدا ميكنند. ما بايد نگاهمان را اصلاح كنيم و خودمان را همسنگ با ولي خدا ندانيم. البته همه قلوب اين معارف را تحمل نمي كند؛ حتي گاهي شيعيان عادي هم اين ظرفيت از تحمل را ندارند؛ اشكالي هم ندارد، نبايد همه معارف را به آنها گفت؛ چون تحمل نميكنند و شكسته ميشوند.
در روايت هم آمده است كه درجات مؤمنين را مراعات كنيد و حرفي كه به درجات بالاتر مي گوييد را به درجات پائينتر نگوييد، تحميل بر او نكنيد كه او ميشكند و مسئوليت به عهده شما ميآيد! خلاصه اينكه محور همه تحولات عصر ظهور، ولي خداست و تجلي ولايت آنهاست كه بقيه را ميگيرد و بقيه، شعاع وجود آنها هستند. پس، معناي ظهور چيزي جز ظهور ولايت نيست. وقتي ولايت ولياللّه در جلوههاي مختلف خودش ظهور ميكند، حيات، نور، رحمت، علم، حكمت و عدل ميآيد. همه اينها آثار ولياللّه است. اين موضوع را به صورت ديگري همه قبول دارند و هيچ موحدي آن را انكار نميكند.
آيا اگر بگوييم همه آنچه در عصر ظهور محقق ميشود نازله رحمت خداست، هيچ موحدي آن را انكار ميكند؟! انسانها را كه شريك خدا قرار نميدهيم. ما شريك ولي خدا هم نيستيم. ارادههاي ما در طول ولايت آنهاست. اصلاحمان هم در طول ولايت آنهاست. اگر حضرت دست به اصلاح نزند ظلمت ائمه جور و ابليس، احدي را رها نميكند. فتن جبهه باطل آنقدر ظلماني است كه مؤمن خودش را فراموش ميكند. نوري كه انسان را از اين عالم تا همه عوالم، از آن ظلمت نجات ميدهد نور ولي خداست. ظهور، عصر تجلي ولي خدا در همه عرصههاي حيات اجتماعي است.
رجانیوز: آيا ميتوان گفت كه حضرت مهدي(عج الله تعالي فرجه الشريف) در جريان ظهور فقط نقش رهبر را برعهده دارند و تنها وجود مادي ايشان است كه اين حركت را ايجاد ميكند؟
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری: ولايت باطني ايشان، اصل اساسي ظهور است. اين مطلب را من در پاسخ يكي از سؤالها عرض كردم. درگيرياي كه در عالم هست در واقع، درگيري در باطن بين ابليس و ائمه جور از يك سو و حضرت مهدي(عج الله تعالي فرجه الشريف) از سوي ديگر است و آن حضرت از اعلاترين مراتب واسطه فيض حقند. چنانكه در مورد ايشان ميگوييم: «أين السبب المتصل بين الارض والسماء» يا «بيمنه رزق الوري»؛ به سجود ايشان است كه خدا صلوات ميفرستد و طفيل اين صلوات، همه روي زمين ميمانند. شايد نكته اينكه ميگويند قبل از دعا صلوات بفرستيد همين است. هيچ رحمتي بر شما نازل نميشود مگر اينكه صلوات بر آن حضرت نازل بشود.
ايشان كه يك فرد نيست. ايشان وارث همه انبيا و اوصيا است. در زيارت آن حضرت ميخوانيم: «السلام علي وارث الانبياء و خاتم الاوصياء، ... المنتهي إليه مواريث الانبياء و لديه موجود آثار الاصفياء»، همه رحمت و كمالي كه خدا بر خواصش نازل كرد در حال حاضر در دست ايشان است. ميفرمايند وقتي حضرت ظهور ميكنند به كعبه تكيه ميدهند، همه انبياي اولوالعزم(عليهم-السلام) تا نبي اكرم(صلي الله عليه و آله) و همه ائمه هداه معصومين(عليهم-السلام) را نام ميبرند و ميگويند هر كه ميخواهد اينها را ببيند، بيايد من را ببيند.
رجانیوز: پس كمالات وجودي آن حضرت است كه همه تغييرات را بهوجود ميآورد؟
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری: نازله كمالات وجودي ايشان است. اتفاقي كه در عصر ظهور ميافتد، اين است كه ولايت، اذن به ظهور پيدا ميكند. نازله ظهور او همين بركات عصر ظهور است. مگر غير از اين است كه بندگان خدا ميخواهند به مقام عبوديت برسند و رحمت را در مرتبه عبوديت، درك و دريافت كنند؛ نه در مرتبه شيطنت، كه به تعبيري فقط ظرفيت درك و دريافت رحمت عامه خدا را دارند، و رحمت رحيميه خدا را نميتوانند درك و دريافت كنند.
مگر غير از اين است كه عصر ظهور، عصر درك و دريافت رحمت رحيميه در جلوات مختلفش است. واسطه اين رحمتها نسبت به همه عوالم، ولي خداست. اگر ما بگوييم خود خداوند متعال است هيچ كس اشكال نميكند، اگر بگوييم جبرئيل و ملائكه هستند كسي اشكال نميكند، اگر گفتيم امير ملائكه، و امير ملكوت يعني ولياللّه الاعظم است كه اينكار را انجام ميدهد براي برخي قابل تحمل نيست!
رجانیوز: در واقع همان تعبير «و أشرقت الأرض بنور ربّها» محقق ميشود.
حجت الاسلام والمسلمین میرباقری: بله. اصلا خصيصه ظهور اين است كه جهان حيات مجدد پيدا ميكند چنانكه در تفسير اين آيه قرآن كه ميفرمايد: «إعلموا أنّ اللّه يحيي الارض بعد موتها» روايات ميفرمايند با ظهور حضرت مهدي(عج الله تعالي فرجه الشريف) اهل ارض به حيات ميرسند. حضرت فرمود: «والكافر ميتٌ» ؛ در واقع، بساط كفر جمع ميشود و همه مؤمن ميشوند. وقتي مؤمن شدند و به حيات رسيدند، اين انسان زنده ميتواند رحمت را درك و دريافت كند، ميتواند كلام حق را بشنود، متعظ بشود، راه بيفتد و درك از نعمتها پيدا كند والاّ پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) همه از درجات رحمت خدا و از درجات بهشت ميگفتند اما مشركان چون مردگان از شنيدن عاجز بودند.
چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «فإنّك لاتسمع الموتي»، و يا «و ما أنت بمسمع من فيالقبور»، كسي كه گور خودش را با خودش حمل ميكند كه نميتواند معني بهشت و درجات بهشت را بفهمد. او بيش از مقبره خودش جايي را نميبيند، اما اين حجاب وقتي كه با نور ولياللّه برداشته شد، در قلوب، درجات رحمت و نعمت و كمالات، قابل درك و دريافت است.
همه چيز به ولي خدا برميگردد؛ چون آنها خليفه مطلق خدا هستند و ولايت آنها طريق وصول رحمت خداوند متعال حتي بر انبياي اولوالعزم عليهم-السلام است، لذا ميثاق ولايت آنها براساس روايات متعددي از انبياي اولوالعزم (عليهم السلام) هم گرفته شده است و اصلا درجات اين انبيا به خاطر آن است كه در ميثاق ولايت، صاحب عزم بودند؛ ميثاق دادهاند، پاي آن ايستادهاند، در دنيا هم عمل كردهاند و امّت خودشان را زير پرچم اميرالمؤمنين(عليه السلام) حاضر كردهاند. اصل همه حقايق از آن طرف نازل ميشود. گاهي استكبار ما ولو استكبار خفي، اجازه نميدهد كه اين منزلتها را درك كنيم و ميخواهيم خودمان را كنار دست وجود مقدس امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف) بنشانيم. اين استكبار نفس است، آنها هم تحمل ميكنند و چيزي هم به ما نميگويند. برادران جناب يوسف گفتند: «و نحن عصبة إنّ أبانا لفي ضلال مبين»، جناب يوسف هم با آنها درگير نشد و بلاي آنها را كشيد و البته تدريجاً هدايتشان كرد. حتي روزي كه آمدند و از او گندم خواستند به آنها رحم كرد و گندم را در اختيارشان گذاشت و از اينكه روزي او را در چاه انداخته بودند چيزي نگفت. خودش را هم به زودي معرفي نكرد چون هنوز هم نميتوانستند يوسف را بشناسند و درك كنند. اما وقتي به نقطه اضطرار رسيدند كه ديگر ميتوانستند يوسف را بشناسند و درك كنند، حضرت خودش را معرفي كرد اينجا بود كه آنها گفتند: «تاللّه لقد اثرك اللّه علينا و إن كنّا لخاطئين»؛ ما اشتباه ميكرديم، تو كجا! ما كجا! ما به خطا تو را بالاتر از خودمان ميديديم و تو را در چاه انداختيم، تو كه از ما بالاتر بودي از ته چاه به ما نفرين نكردي، باز هم كه به رياست رسيدي جز رحمت چيزي از تو به من نرسيد.. اينها كي فهميدند؟ وقتي كه هم مشكل براي ولي خدا درست كردند و هم خودشان محروم شدند، مدتهاي طولاني، بيشتر عمرشان را بدون يوسف از دست دادند، در كنار يوسف چقدر ميتوانستند به خدا نزديك شوند. ولي آخر كار مضطر شدند و با اين اضطرار خدا آنها را به در خانه يوسف آورد.
ما هم گاهي اينگونه هستيم، گاهي خودمان را همسنگ ولي خدا مينشانيم، گاهي در باطن خودمان، گمان ميكنيم از ولي خدا هم برتريم. اين چه مقايسهاي است؟! فيالمثل ما حتي سلولهاي عالم هم نيستيم ولي آن حضرت روح كل هستي است. شما اگر مثلا به سلولي كه در يكي از اعضاي بدنتان زندگي ميكند بگوئيد تو و ميلياردها امثال تو يك پيكره از يك جسمي را تشكيل ميدهيد كه كل اين جسم را خدا براي روح خلق كرده است، براي آن سلول قابل تحمل و تصور نيست ولي اين امر يك واقعيت است. از بالا كه نگاه ميكنيم ميبينيم، ميلياردها سلول كه تلاش ميكنند، زاد و ولد ميكنند، ميجنگند، لشكركشي ميكنند، نظم دارند، قاعده دارند و... همهشان در پيكرهاي هستند كه براي روح ما خلق شدهاند و با رخت بستن اين روح، همه آنها متلاشي ميشوند. ولي خدا هم همين نقش را دارند «بيمنه رزقالوري و بوجوده ثبتت الارض والسماء»؛ اگر كسي چنين تلقي از ولي خدا داشت، در مييابد كه عصر ظهور، عصر ظهور ولايت است، و همه تنعمات تجلّي ولايت اوست. همچنانكه تنعمات بهشت هم همينگونه است و اساساً درجات بهشت هم، درجات معرفت به آنهاست.