یکی از تلاشهای نظام جمهوری اسلامی و دستگاه تبلیغاتی و فرهنگی آن این است که گرد فراموشی بر حافظه تاریخی ملت بپاشد. در این راه از کتمان حقایق و پردهپوشی بر جنایات گرفته تا جعل سابقه برای افراد از هیچکاری فروگذار نمیکند. این حرکت به ویژه از شب دوم خرداد به بعد ابعاد گستردهتری به خود گرفت. عدهای گویا در همان شب از مادر زاده شدند و تا پیش از آن هیچ فعالیتی نداشتند.
وقتی دست بر روی سابقهی افراد میگذاری و گذشتهشان را رو میکنی، عدهای که منافعشان را در خطر میبینند از هیچ تلاشی برای جلوگیری از روشن شدن قضایا فرو گذار نمیکنند. منطق این دسته افراد همیشه یکسان است.
اگر از مشاهدات خودت در مورد کسی بگویی و دهتا شاهد هم بیاوری میگویند سندی نیست از کجا معلوم شما راست بگویید! اگر راست میگویید سندی در این زمینه ارائه دهید. آنها از محدودیتها مطلع هستند و میدانند که در خارج از کشور و با حضور جمهوری اسلامی در قدرت دسترسی به اسناد در بسیاری موارد تقریباً غیرممکن است. اما وقتی با هزار مصیبت سندی را رو میکنی، باز همان عده میگویند از کجا معلوم این سند واقعی باشد! وقتی مانند نمونهی هوشنگ اسدی و بانو منبع را ذکر میکنی که مثلاً در روزنامه چاپ شده؛ تحت نام مستعار نامه سرگشاده صادر کرده و نام عدهای را نیز با خدعه و فریب در زیر آن میزنند و مدعی میشوند که گویا روزنامههای رژیم به نام او این مطالب را انتشار دادهاند!
وقتی میگویی خوب چرا پس از دو دهه این کار رژیم را تقبیح نکرده و در مورد آن روشنگری نکردهاند؟ میگویند چرا تهمت میزنید و دشنام میدهید؟! تازه وقتی که دیگر هیچ دستاویزی پیدا نمیکنند مدعی میشود شما چه کار به گذشتهی افراد دارید؟!
وقتی کسی خودش را به خواب زده به هیچ وجه نمیشود او را بیدار کرد. نه با ساز و دهل و نه با سطل آب. او قصد بیدار شدن ندارد.
البته بر کسی پوشیده نیست که این خاصه خرجیها بیشتر در ارتباط با عوامل رژیم جمهوری اسلامی و متحدین آنها است و گرنه در ارتباط با دیگران همین افراد مو را از ماست میکشند.
به نمونه تلاشهای زیر برای پرده پوشی در مورد سابقه افراد که تنها مشت نمونه خروار است، توجه کنید:
علیرضا علویتبار یکی از چهرههای خشن امنیتی و اطلاعاتی رژیم در استان فارس است. او از گردانندگان اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران در سالهای اولیه دهه ۶۰ و از مسئولان وزارت اطلاعات در استان فارس در سالهای بعد میباشد. مسئولیت مستقیم او در جنایاتی که در استان فارس صورت گرفته بدون گفتگو است:
ملاحظه کنید نشریه چشمانداز او را چگونه معرفی میکند:
«علیرضا علویتبار در سال 1339 در شیراز متولد شد. فعالیت سیاسی را از سنین نوجوانی آغاز كرد و در این رابطه در سن شانزدهسالگی مدت كوتاهی را در زندان عادلآباد شیراز در بازداشت بهسر برد. پس از اخذ دیپلم, در رشتة اقتصاد دانشگاه شیراز به تحصیل پرداخت. پس از انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه, به جبهههای جنگ عزیمت كرد و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد. در طول خدمت در جبهه, رشادتهای زیادی از خود نشان داد و چهار بار زخمی شد. دو روز پس از پذیرش قطعنامة 598 سازمان ملل در 27 تیر 1367, توسط جمهوری اسلامی, از عضویت در سپاه استعفا داد. وی در آزمون ورودی كارشناسی ارشد در سه دانشگاه پذیرفته شد كه دو گرایش اقتصاد برنامهریزی و اقتصاد بینالملل دانشگاه اصفهان را برای ادامة تحصیل انتخاب كرد و همزمان به كار تحقیقاتی در جهاد دانشگاهی پرداخت. با راهاندازی مركز تحقیقات استراتژیك نهاد ریاستجمهوری, به آن مركز رفت. پس از مدتی بهدلیل تغییر مدیریت و اختلافنظر با مدیریت جدید, مركزتحقیقات استراتژیك را ترك كرد. در آزمون دكترا در زمینة خطمشیگذاری عمومی در مركز آموزش مدیریت دولتی پذیرفته شد. دكتر علویتبار از سال 1374 تاكنون در این مركز بهعنوان عضو هیئتعلمی مشغول بهكار میباشد. »
چنانکه ملاحظه میکنید هیچ اشارهای به گذشتهی این «قهرمان» جنگ که یک قلم آن دست داشتن در خون بهترین فرزندان این میهن است نمیشود. نیک آهنگ کوثر کاریکاتوریست روزنامههای «دوم خردادی» علویتبار را چنین معرفی میکند:
«نشستن پای صحبتهای کسانی که از اوائل انقلاب خاطرات جالبی داشتند، خالی از لطف نبود. مثلاً صحبت به علویتبار رسید. میدانستم که نام خانوادگیاش جدید است، ولی وقتی نشانی داد که او پسر حاجی سیمین بود، تازه دوزاری ام افتاد که ماجرا چیست. سالهای شصت، فضای شیراز بسیار مخوف بود، اگر کسی پایش به زندان عادل آباد می رسید، معلوم نبود جان سالم به در ببرد یا نه. خیلیها از جماعت سپاهی وحشت داشتند. فامیل به فامیل رحم نمی کرد. حتی رقابتهای خانوادگی جان بعضیها را گرفت. روزی که نوه حاج حبیب مشکسار، یکی از معلمهای مذهبی با سابقه را اعدام میکردند(دختری ۱۳-۱۴ ساله) تازه میفهمیدی که یکی از فامیلها که مرید دستغیبیها بوده در لو دادن آن دختر تا چه حدی تاثیر گذاشته. در آن فضا، پسر حاجی سیمین در اطلاعات سپاه بوده. و فردی متنفذ و قدرتمند. شاید برای پسر حاجی سیمین که پدرش پایبند خیلی رفتارهای آخوند پسند نبود، کسر شان بود که با نام پدرش شناخته شود.
علویتبار را هم هر از گاهی میدیدم. البته باورم نمی شد این همان کسی باشد که در شیراز جولان میداده. ...»
«بعد از تعطیلی"کیان"، مدیر مسوولش را احضار کردهاند. شرط می بندم رضا تهرانی را نخواهند گرفت. اگر علوی تبار و الباقی اطلاعاتیهای سابق را بگیرند، او را هم دستگیر میکنند. حالا طرف اصلاح طلب شده، یا نشده، هنوز عضو باشگاه[...] است!»
http://nikahang.blogspot.com/2005/03/blog-post_110979664333185722.html
کار متولدین دوم خرداد به آنجا کشیده می شود که علویتبار شهادت میدهد که لاجوردی هم تغییر کرده بود. معلوم نبود اگر «منافقین از خدا بیخبر» او را ترور نمیکردند لابد تا حالا یک پا ولتر هم شده بود. علوی تبار در مصاحبه با نشریه چشمانداز در مورد لاجوردی «قصاب» تهران میگوید:
«گفته میشود كه یك طیف خشونتگرا, به یك محفلی كه بچههای زندانی سیاسی گاهی دور هم جمع میشدند, حمله كرده بودند. لاجوردی به این عمل اعتراض میكند و میگوید حالا كه قانون تثبیت شده دیگر این آتشزدنها كار انحرافی بزرگی است. فرد دیگری در جواب میگوید ”نه, حاجآقا! باید رویشان كم بشود.“ این نمونه نشان میدهد كه آقای لاجوردی در اواخر عمر قانونگرا شده بود.»
نشریه چشمانداز شمارهی ۴۰ محمد عطریانفر را چنین معرفی میکند:
«مسئول در قسمت پخش خبر «سازمان صدا و سیما»، عضو شورای سردبیری روزنامه كیهان دوره مدیریت آقای سیدمحمد خاتمی در سالهای 1360 تا 1362، سازمان صنایع ملی (1363)، معاونت صنایع دفاع (1364)، معاون سیاسی وزارت كشور (1364 تا 1372) و همزمان با تصدی پست وزارت آقای عبدالله نوری، سردبیری، مدیرمسئولی و مدیرعاملی روزنامه همشهری (از بهمن سال 1371 تا تیر سال 1382) به مدت ده سال و شش ماه، رئیس شورای شهر تهران (دوره اول) (1380 تا 1382)، عضو شورای مركزی كارگزاران سازندگی و بنیانگذار و رئیس شورای سیاستگذاری روزنامه شرق.»
این نشریه محمد عطریانفر را به مدت ۸ سال معاون سیاسی وزارت کشور معرفی میکند. در حالی که نام این معاونت سیاسی – امنیتی است و مهمترین پست وزارت کشور است و در آنسالها کمیتههای انقلاب و شهربانی کل کشور زیر نظر وزیر کشور و به ویژه در ارتباط با این معاونت فعالیت میکردند. امروز محمدباقر ذوالقدر جانشین فرمانده سپاه پاسداران و یکی از مهمترین مهرههای امنیتی و سرکوب، ادارهی این پست را به عهده دارد. مطمئناً حذف بخش «امنیتی» این پست آگاهانه انجام گرفته تا سابقهی عطریانفر پوشیده بماند. در دوران عطریانفر بازداشتگاه مخفی «وصال» راهاندازی شد و سالها بعد پس از دستگیری شهرداران مناطق تهران و شکنجهی آنها اسم این بازداشتگاه سر زبانها افتاد.
در همین مصاحبه هم عطریانفر که سابقاً در کارهای امنیتی و بازجویی بوده بند را آب داده و در ارتباط با اعضای دستگیر شده گروه فرقان که از نزدیک در جریان بازجوییهای آنها بوده میگوید:
«پروژه كنترل فرقان دست بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود كه در دستگاههای اطلاعاتی هم فعال بودند. بنا به ارتباطی كه داشتم چند جلسه با اكبر گودرزی، رهبر فرقان در زندان مباحثه كردم، ... فردی را درون فرقه فرقان سراغ داشتم كه دو برابر سنش عملیات انجام داده بود. 16 سال سن داشت و 32 عمل نظامی مثل سرقت اسلحه، شناسایی، ترور و زدن بانك انجام داده بود. این نوجوان آن چنان مقاومت میكرد كه حتی زیر سنگینترین فشارهای بازجویی هم شكسته نشد....
به یاد دارم با قاتل مرحوم مفتح صحبت میكردم كه جوانی بسیار سادهلوح بود. ...»
کسی که زندان جمهوری اسلامی را پشت سر گذاشته میفهمد که منظور از « سنگینترین فشارهای بازجویی» چیست و آقایان مشغول چه کاری بودهاند.
نیک آهنگ کوثر کاریکاتوریست روزنامههای «دومخردادی» در مورد او میگوید:
« موضع عطریانفر برایم بسیار جالب است. یادم میآید در سالهای ۷۲-۷۵ نگاهش چقدر متفاوت و تا حدی ضد هاشمی بود...خدا پدر سیاست را بسوزاند که کارگزاران راه افتاد و محمد عطریانفر دیروز را به آقای عطریانفر نرم و لطیفی تبدیل کرده که امروز با هاشمی چنین ملاحضه[ملاحظه] کارانه مصاحبه میکند ....عطریانفر که سالها مورد اعتماد طرفداران آیتالله منتظری بود و در سال ۶۷ به طور ناگهانی اعتماد ریشهری را جلب کرد، شخصیت پیچیدهای دارد»
http://nikahang.blogspot.com/2005/03/blog-post_111111416681367240.html
اگر توجه داشته باشید در سال ۶۷ کشتار زندانیان سیاسی به مدیریت وزارت اطلاعات تحت سیطرهی ریشهری اتفاق افتاد.
عطریانفر در مورد قتلعام شدگان ۶۷ در مصاحبه با نشریه چشمانداز شمارهی ۴۰ میگوید:
«من با یكی از مسئولینی كه در جریان حوادث سال 1367 مسئولیتی داشت صحبت میكردم پرسیدم شما این افراد را كه صدا میزدید و با آنها گفتوگو میكردید، آیا اشاره میكردید كه اگر روی مواضعت باشی چه نتیجهای دارد؟ ایشان میگفت نه، به این صورت كه تو میگویی نه.»
ملاحظه میکنید چگونه از قتلعام زندانیان سیاسی صحبت میکند. او بدون آن که شرمی داشته باشد میگوید که افراد بدون آن که بدانند پاسخشان به چه نتیجهای ختم خواهد شد به جوخهی اعدام سپرده میشدند.
او همچنین در رابطه با ابعاد وسیع زندانیان قتلعام شده میگوید:
«... البته فراگیر بودن فتنه رجوی به افزایش نگرانی مسئولانی كه ماموریت بازسازی نظام سیاسی امنیتی جدید را عهدهدار بودند و مسئولیت داشتند تا نظام را مستقر كنند دامن زد. در حالی كه شاید اگر این فرآیند، فرآیندی محدودتر بود، راحتتر كنترل و صمیمانهتر حل میشد و از تیزیهای خشونت آن هم كاسته میشد.»
ملاحظه میکنید وقتی «اصلاحطلبان» حکومتی دم از «صمیمیت» میزنند منظورشان چیست؟ آنها اعدام و کشتار را با «صمیمیت» برگزار میکنند. او هیچ انتقادی نسبت به کشتار ۶۷ ندارد. آن را برای «بازسازی نظام سیاسی- امنیتی جدید» لازم میداند. اگر دامنهی کشتارها وسیع است به خاطر «فراگیر بودن فتنه رجوی» است.
سایت نوروز نیوز وابسته به «اصلاحطلب»های حکومتی، سعید حجاریان از گردانندگان دفتر اطلاعات و امنیت نخستوزیری، گردانندگان و بازجویان ۲۰۹ و بخش اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران، نماینده دولت برای دفاع از لایحهی تشکیل وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، پیگیر طرح اسناسنامه و ... وزارت اطلاعات، پایه گذار وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی، معاونت وزارت اطلاعات در سیاهترین روزهای حاکمیت جمهوری اسلامی، از مؤسسین دانشکده امام محمدباقر وابسته به وزارت اطلاعات، از بنیانگذاران شورای امنیت ملی و... را به شکل زیر معرفی میکند:
«سوابق و فعالیتها :
1- مشاور سیاسی سیدمحمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری
2- منتخب مردم تهران در اولین دوره شورای اسلامی شهر تهران
3- نایب رئیس شورای اسلامی شهر تهران در دوره نخست
4- عضو موسس جبهه مشاركت ایران اسلامی
5- عضو شورای سردبیری روزنامه توقیف شده مشاركت
6- مدیرمسئول روزنامه توقیف شده صبح امروز
7- عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس تهران
8- عضو شورای مركزی جبهه مشاركت در چهار دوره متوالی»
http://norooznews.ir/guest/guest/846.php
توجه داشته باشید اگر جایی نیاز به فخرفروشی در برابر جناح مقابل و یا خرج کردن از کیسه ملت باشد به نقش حجاریان در «نظاممند کردن» وزارت اطلاعات و «پاسخگو» کردن آن نیز اشاره میکنند، بدون آن که کوچکترین ذکری از مشارکت او در جنایاتی که وزرات اطلاعات و اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران و دفتر اطلاعات و امنیت نخست وزیری در سیاهترین روزهای میهن مرتکب شدند، کنند.
مثل گفتوگوی نشریه چشمانداز با سعید حجاریان در بهمن ۱۳۸۳ در مورد سی خرداد که در معرفی او نوشتند که یکی از کارهای درخشان او « مسئله طرح و تدوین اساسنامهی وزارت اطلاعات» است. مصاحبه گر نشریه چشمانداز در حضور حجاریان مدعی شد که «پس از پیروزی انقلاب تدوین آییننامه تشكیل وزارت اطلاعات ـ به صورت یكی از زیرمجموعههای دولت و پاسخگو به نمایندگان ملت ـ بهعنوان یكی از بزرگترین دستاوردهای شما ارزیابی میشود كه نتیجه این دستاورد در افشای قتلهای زنجیرهای بهخوبی مشاهده شد و نشریه همواره آن را از ملیشدن صنعت نفت عمیقتر دانسته، دلایل آن هم در مقالات ذكر شده است و فكر میكنم شما و همفكرانتان در آن سهم بسزایی داشتید و شاید علت ترور شما نیز همین قضیه باشد. »
البته نتیجهی آن چه را که از «ملیشدن صنعت نفت عمیقتر» معرفی میشد همه دیدیم و به خوبی میتوان راجع به آن قضاوت کرد. جالب آنکه آیین نامه مزبور در سال ۶۲ تهیه شده و قتلهای زنجیرهای پانزده سال بعد از آن اتفاق افتاده است. تازه حجاریان و دوستانش تلاش کردند نزدیک به ۱۰۰ قتل را به ۴ قتل تخفیف دهند. مصاحبه گر و حجاریان این وسط هیچ اشارهای به جنایاتی که در این ۱۵ سال با مسئولیت وزرات اطلاعات اتفاق افتاده و یک قلم آن قتلعام سال ۶۷ است، نمیکنند. گویا حجاریان و همفکرانش هیچ نقشی در این جنایات و پرده پوشیهای بعدی نداشتهاند.
سرتیپ پاسدار فریدون وردینژاد، مسئول امنیت واحد اطلاعات سپاه پاسداران با نام مستعار "مهدی نژاد" در سیاهترین روزهای حاکمیت رژیم در سالهای اولیه دههی ۶۰ است. او به همراه حسن روحانی و هادی نجفآبادی، سه نمایندهی رژیم در دیدار محرمانه با رابرت مکفارلین مشاور امنیت ملی رونالد ریگان و هیئت همراه او در سفر به ایران، بودند. او در سایت شخصیاش خود را چنین معرفی میکند:
«من فریدون وردی نژاد تبعه ایران و دارای تحصیلات دکتری هستم .از آنجایی که در دنیای امروز تبادل اطلاعات و ارتباطات فرهنگی ضرورتی حتمی و قطعی است و من نیز به انتشار شفاف اخبار و اطلاعات اعتقاد دارم،اطلاعات مربوط به زندگی شخصی و گذشته تحصیلی و اجرایی خود را در این مجموعه قرار داده ام تا قادر شوم برای رشد خود و کسب دانش بیشتر و بهره مندی از دیدگاهای دیگران به تبادل نظر بپردازم.... »
او همچنین مینویسد:
«وردی نژاد از فعالان مبارزات فرهنگی و سیاسی در دانشگاه بوده است. پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تداوم حضور در مجامع دانشگاهی،فرهنگی و اجتماعی ایفای نقش كرده است. با آغاز جنگ تحمیلی وی از طریق ستاد جنگ و سپاه و بسیج مسئولیت های متعددی در بخش فرهنگی،تبلیغات و پشتیبانی دفاع مقدس داشته است.
سوابق مطبوعاتی
انتشار صدها مقاله، یادداشت و سرمقاله در روزنامه ایران( فارسی چاپ تهران )از سال ۱۳۷۴ تا سال ۱۳۸۰ و سرمقالههایی در روزنامههای ایران دیلی (انگلیسی) و الوفاق (عربی)
مدیر مسؤولی نشریات ایران ، ایران دیلی(انگلیسی)، الوفاق(عربی)،ایران ورزشی ، ایران سپید(به خط بریل)، مجله ایران جوان، ماهنامه ایران آذین و سالنامه ایران سال.
مدیر مسؤول فصلنامههای امام علی (ع) از منظر فرزانگان و نهج البلاغه از منظر فرزانگان (۱۳۷۹)
رئیس هیات مدیره و مدیر عامل مؤسسه فرهنگی، مطبوعاتی ایران.
مدیر انتشارات مؤسسه ایران .
سوابق تدریس
دانشگاه امام حسین(ع)[ ]، دانشكده علوم، چهار ترم. افكار عمومی و سازمانهای اطلاع رسانی.
پژوهشكده علوم دانشگاه امام حسین (ع)، فوق لیسانس، دو ترم- جنگ روانی.
دانشكده خبر،[ ] ارتباط شناسی،چهار ترم، دو واحد.
دانشكده خبر، افكار عمومی، (۲ واحد) به مدت شش ترم.
دانشکده خبر، چهار ترم سیاستگذاری خبری و رسانهای
سیستمهای اطلاعات مدیریت (MIS) - مرکز اطلاعات مدیریت »
www.verdinejhad.com
وردینژاد به خاطر سوابق مهم اطلاعاتی و امنیتیای که دارد، هم اکنون به عنوان سفیر رژیم در چین مشغول فعالیت است. این پست به خاطر اهمیت استراتژیک چین در ساخت و فروش تسلیحات نظامی (به ویژه سلاحهای غیرمتعارف و کشتار جمعی) و تلاش گستردهی رژیم برای دستیابی به سلاح هستهای، از جایگاه مهمی در سیاست خارجی رژیم برخوردار است.
چنانکه ملاحظه میکنید او که به بیرحمی و شقاوت حتا در نزد کارگزاران رژیم نیز معروف بود، بدون اشاره به نقش مهماش در سرکوب و کشتار نیروهای مترقی و پیشرو جامعه در سالهای پیش، تلاش میکند خود را عنصری "فرهنگی و دانشگاهی" جا بزند. هیچاشارهای به سابقهی امنیتی و اطلاعاتی او نیست.
وقتی کسی چون عمادالدین باقی هم مجبور میشود راجع به گذشته خود توضیح دهد آن را به شکل زیر قلب میکند:
«من فقط دو سال در اوایل انقلاب (سال 1361-1359) در سپاه بودم و دوره سربازی ام را گذراندم. در آن زمان سپاه به واقع نهادی مردمی و مورد احترام همگان بود و من نیز مطلقاً در هیچ کار اجرایی و عملیاتی نبودم. در تمام این دو سال عضو دفتر سیاسی در بخش خارجی و مسئول بررسی و تحلیل اخبار و رویدادهای اروپا و آمریکا بودم و مدتی هم عضو مرکز تحقیقات عقیدتی و سیاسی بودم که کارش تدوین جزوات آموزشی بود و چند ماه نیز تدریس می کردم. بنابراین در مدت عضویت در سپاه نیز صرفاً کار آموزش و پژوهش انجام می دادم و سرانجام به دلیل نوشتن مجموعه مقالات و كتابی در فشارشدید قرار گرفتم به نحوی كه جریده كیهان در چند سال گذشته یكی از اتهامات مرا اخراجی بودن از سپاه ذكر كرده بدون اینكه تمام ماجرا را بگوید.»
http://www.emadbaghi.com/cgi-bin/mt/mt-comments.cgi?entry_id=839
ملاحظه میکنید منطق او هم در دفاع از خود و گذشتهاش این است که امروز حسین شریعتمداری در کیهان با او خوب نیست و مطالبی را علیه او انتشار میدهد! به این ترتیب تلاش میکند گذشتهی تاریکاش را روشن جلوه دهد.
این همان منطقی است که هوشنگ اسدی تلاش میکند در ارتباط با گذشتهی آلوده و زشتاش در اذهان عمومی جا بیندازند.
فعلاً منطق یک عده شده است این:
من آدم خوبی بودم و هستم چرا که حسین شریعتمداری به من در کیهان فحش میدهد! والا به نظر من اینها بایستی جمع شوند و یک حقوق و پاداشی سر هر ماه به حسین شریعتمداری بدهند چرا که با چهار تا فحش و لیچار همهی گذشتهی ننگین این افراد را که با آب هفت دریا هم پاک نمیشود پاک میکند!
من نمیدانم سپاه پاسداران در سالهای ۶۰-۶۱ یعنی سیاهترین روزهای این رژیم و سالهایی که خون از در و دیوار میبارید مشغول انجام چه کاری بوده است که «نهادی مردمی و مورد احترام همگان» بوده و الان نه؟ کدام جنایتی را سپاه امروز مرتکب میشود که در سالهای ۶۰-۶۱ مرتکب نشده است؟
چه عملکردی باعث شده سپاهی که در سال ۶۰-۶۱ مورد «احترام همگان» بوده از چشم بیافتد؟
توجه داشته باشید که سپاه پاسداران در آن سالها مسئول دستگیری، شکنجه و اعدام دهها هزار تن میباشد. مراکز سپاه پاسداران در شهرها و استانها مرکز شکنجه و اعدام بود.
باقی به سادگی در مورد سابقهی خود در همکاری با نهادی صد بدتر از گشتاپو دروغ میگوید و تلاش میکند زشتی آن را تخفیف دهد. او میگوید دوران سربازیاش را در سپاه پاسداران گذرانده است. او آگاهانه این دروغ بزرگ را تولید میکند تا نسل جوان را به اشتباه بیاندازد چنانکه در مورد محبوبیت و «احترام همگانی» نسبت به سپاه دروغ میگوید.
موضوع از این قرار است در سالهای ۵۹-۶۱ افراد داوطلبانه و بر اساس اعتقادات ایدئولوژیک و برای نابودی «دشمنان اسلام» در سپاه پاسداران فعالیت میکردند. در آن سالها سپاه پاسداران نیز بر این اساس و پس از کسب اطمینان از گذشته و میزان سرسپردگی فرد به چذب نیرو میپرداخت؛ به ویژه کسی به سادگی در بخش عقیدتی سیاسی که در واقع کنترل سپاه پاسداران را نیز به عهده داشت مشغول کار نمیشد. در محیطهای نظامی بخش عقیدتی سیاسی از سر سپرده ترین نیروها تشکیل میشد و یکی از کارهای مهم آن پاپوش دوختن برای این و آن بود. در محیط رعب و وحشت سالهای اولیه دهه ۶۰ شنیدن نام آنها لرزه بر اندام شاغلین در محیطهای نظامی میانداخت.
اما در سالهای بعد به علت عدم استقبال عمومی از سپاه، این نهاد نظامی مجبور شد از میان سربازان وظیفه به جذب نیرو بپردازد. طی سالیان گذشته بسیاری از جوانان میهن مجبور به گذراندن دوره سربازی خود در سپاه پاسداران شدند. در این دوران انجام خدمت وظیفه عمومی در سپاه به انتخاب و اختیار افراد نیود و نیست و انتخاب از بالا انجام میگیرد.
پس از تشکیل نهادهای گوناگون، وابستگان به کمیته، بسیج و سپاه پاسداران متوجه شدند برای انجام کارهای قانونی خود اعم از ازدواج، خرید و فروش و هر گونه کار ثبتی و قانونی نیازمند داشتن کارت پایان خدمت و حل و فصل مسئلهی سربازی خود هستند. از این رو کسانی که دارای سابقهی دو سال کار در نهادهای نظامی از جمله سپاه، بسیج ، کمیته و حتا در مواردی جهاد سازندگی بودند مدت خدمتشان در نهاد مربوطه به عنوان دوران خدمت محسوب شد و کارت پایان خدمت خود را دریافت کردند. یعنی دوران سربازیشان شد هم فال و هم تماشا.
باقی نیز شامل این دسته افراد است اما با زرنگی تلاش میکند حضور خود در بخش عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران در سیاهترین سالهای این نظام را گذراندن دوران خدمت وظیفه جا بزنند. وقتی در مورد اظهر منالشمس گزارشی نادرست میدهد در مورد بقیه موارد که پوشیده است بعید است راست بگوید.
باقی هنوز هم یکی از سینه چاکان «امام خمینی» است. او تلاش میکند «زینت نظام» باشد. باقی و امثال او با گذشته تعیین تکلیف نکردهاند آنها میخواهند صورت کریه نظام را آرایش کنند و این کاری است به غایت زشت و پلید.
دست روی هرکس که میگذاری میگوید از ابتدا مشغول کار فرهنگی و یا «نظاممند کردن» و پاسخگو کردن دستگاه اطلاعاتی و امنیتی بوده است. از اول هم مخالف هر چه اعدام و خشونت و شکنجه بوده و هست. معلوم نیست در نظام جمهوری اسلامی چه کسی بگیر و ببند ها و کشت و کشتار ها را انجام میداده است.
من از جمله در مقالات زیر تلاش کردم با طرح سؤالاتی راجع به گذشتهی افرادی چون سازگارا، گنجی، سروش و دیگر «اصلاحطلبان» حکومتی توضیح دهم:
www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=13460
www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=13643
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=12565
وقتی رژیم جمهوری اسلامی تلاش میکند به این شکل گذشته را تحریف کند و گرد فراموشی بر حافظه جمعی ریخته و نسل جوان را از دانستن باز بدارد آیا وظیفهی ما نیست که از هر راه ممکن حقیقت را ترویج کنیم؟
ایرج مصداقی
۲ تیر ۱۳۸۶
Irajmesdaghi@yahoo.com