نزدیک به سه دهه است که در یک منطقهی استراتژیک و مهم درگیرمبارزهای، پیچیده و جانکاه با رژیمی بیرحم و در عین حال هشیار و فرصتطلب هستیم.
برای آنکه در این مبارزه صحنه را به حریف واگذار نکنیم میبایستی به طور مداوم و جدی به بازنگری اعمال و رفتار خود بپردازیم، تا در نیمه راه باز نمانیم. همین که پیشرفتی در کارمان نباشد به منزلهی بازماندن و به عقب رفتن است.
برای آن که فتح بابی کرده و تأملی در خوانندگان ایجاد کرده باشم، دست روی موضوع نقض حقوق بشر و «اکبر گنجی» یکی از معروفترین پروندههای سالهای اخیر میگذارم. در این راه توجه او و خانوادهاش را نیز به توطئه باندهای رژیم جلب میکنم. در این رابطه قصدم به هیچ وجه زیر سؤال بردن نیت و صداقت اکبر گنجی در آن مرحله و بهایی که او و خانوادهاش پرداختند و هنوز نیز ادامه دارد، نیست. تلاش من نگاه به موضوع فوق از منظری دیگر است.
پیش از هر چیز توجه شما را به این نکته جلب میکنم که رژیم حاکم بر میهن رژیمی است بحران زا و بحران زی و احتمالاً عمر آن در یکی از بحرانهای خود ساخته و یا به وجود آمده در کشور و منطقه علیرغم این که در مدیریت بحرانها به خوبی عمل کرده و میکند به پایان خواهد رسید.
این رژیم با توجه به خصلت و شیوه کارش گاه برای مدیریت بحرانی بزرگ به دست خود بحرانهایی را به وجود میآورد تا توجهات را از بحران اصلی به دور نگاه دارد.
بازی با کارت گنجی
کافیست کمی به عقب برگشته و اواخر بهار و تابستان گذشته را به یاد بیاوریم.
گنجی در گرماگرم فعالیت انتخاباتی دور اول ریاستجمهوری از سوی باندهای سیاه قوه قضاییه به مرخصی فرستاده شد تا هرچه بیشتر به تشتت آرا در جبهه «دوم خردادیها» دامن بزند و هم شعارهای انتخاباتی مصطفی معین را تحتالشعاع قرار دهد.
در این دوره تمام تلاش برنامهریزان این بود که هر طور شده برای رسیدن به مقصود گنجی را متقاعد به رفتن به مرخصی کنند، در این راه تا میتوانستند وعده و وعید داده و حتا عباس عبدی را نیز واسطه مذاکرات خو قرار دادند و عاقبت پس از راضی کردن گنجی برای آنکه فرصت را از دست ندهند او را نیمه شب ۱۰ خرداد به خانه فرستادند.
پس از گذشت ۱۲ روز وقتی به مقصود خود رسیدند و هنگامی که ادامهی حضور گنجی در بیرون از زندان و آن هم در روزهای پیش از انتخابات را به نفع خود ندیدند او را دوباره به زندان بازگرداندند.
دور اول انتخابات در ۲۷ خرداد برگزار شد و تا مشخص شدن نتیجه دور دوم انتخابات در ۶ تیر ۱۳۸۴ خبر چندانی از گنجی نبود.
بیرون آمدن احمدینژاد از صندوق شعبدهبازی انتخابات رژیم باعث به وجود آمدن بحران بزرگ و عمیقی در ارکان رژیم شد.
بحران به وجود آمده، مشروعیت نظام و انتخاباتش را از سوی باندهای رژیم و ارکان قدرت آن زیر سؤال برده بود چیزی که در نظام تا آن موقع سابقه نداشت.
کروبی به حالت قهر از تمامی سمتهای خود استعفا داده و حاضر به تمکین نبود و دم به دم بر طبل افشاگری میکوبید.
رفسنجانی که برای بار دوم و در ابعادی وسیعتر از گذشته تحقیر شده بود، شمشیرش را از رو بسته و حمایت آستان قدس، مشکینی، بخشی بزرگی از جامعهی روحانیت ،مجلس، «دوم خردادی» ها و نهادهای قدرت را هم به دنبال داشت.
از معین گذشته، قالیباف و لاریجانی نیز شوکه شده و از نتایج انتخابات ناراضی و ناخشنود بودند.
در این هنگام دوباره نگاه برنامهریزان برای ایجاد بحران مصنوعی به گنجی معطوف شد.
ابتدا نامههای اول و دوم گنجی از سلول انفرادی به بیرون درز پیدا کرد.
در نامهاول که ۸ تیرماه از سلول انفرادی اوین نوشته بود و در ۱۰ تیرماه در سایتهای اینترنتی انتشار یافت گنجی خبر داد که در سلول انفرادی به سر میبرد و ممنوعالملاقات و ممنوعالتلفن میباشد و حتا از دسترسی به روزنامه و رفتن به هواخوری نیز محروم است.
نامه دوم گنجی ۱۹ تیر نوشته می شود و در ۲۳ تیرماه روی سایتهای اینترنتی میرود.
در این میان عکسهای گنجی که به خاطر اعتصاب غذا رمقی نداشت و در سلول انفرادی اوین گرفته شده بودند به روی سایتهای اینترنتی انتشار مییابند.
چگونه این نامهها و عکسها از درون سلول به شدت حفاظت شده و ایزوله اکبر گنجی به سایتهای اینترنتی راه مییابند سؤالی است که تا کنون به آن پاسخ داده نشده است.
چرا هر گاه که مقامات قوه قضاییه اراده میکنند ماهها حتا خبری از گنجی هم به دست نمیآید؟
پیشتر هم تجربه کردهبودیم هرگاه جناحهای رژیم اراده میکردند سیل اطلاعات بود که به منابع مشخصی در خارج از کشور سرازیر میشد و از طریق آنها به جریان سازی میپرداختند. البته هنوز هم کم و بیش این گونه اعمال جریان دارد.
سپس برنامه ریزان این را هم کافی ندانستند. اکبر گنجی را که در زندان و ایزولاسیون قرار داشت در ۲۸ تیر و در بحبوحه درگیری باندهای رژیم بر سر انتخابات به بهانه فیزیوتراپی به بیمارستان میلاد منتقل کردند تا در مرکز و کانون افکار عمومی و رسانهها قرار گیرد. آنها به خوبی به عزم جزم اکبر گنجی برای ادامهی اعتصاب غذا آگاه بودند.
از آنچه که اتفاق افتاد تنها یک نتیجه میتوان گرفت، قصدشان آن بود که به بحران گنجی دامن زده شود.
پس از انتقال گنجی به بیمارستان میلاد نیز شرایطی را به وجود آوردند که نامههای نوشته شده توسط اکبر گنجی به آیتالله منتظری و عبدالکریم سروش در اختیار افکار عمومی قرار گیرد.
در این میان هرگاه احساس میکردند که فتیله بحران پایین کشیده شده، با تحریک اکبر گنجی دوباره نفتی بر آتش بحران میریختند تا شعلههای آن برافروخته شود.
برای آنان که خونریختن و جان ستاندن از آب خوردن نیز راحتتر است، جان اکبر گنجی و روح و روان آزردهی خانوادهی او اهمیتی نداشت.
در ۱۵ مرداد پس از توافق جناحهای رژیم و برگزاری مراسم تحلیف ریاست جمهوری و رسمیت یافتن ریاست جمهوری احمدینژاد بحرانی که سراپای رژیم را فرا گرفته بود موقتاً حل شد. از این تاریخ به بعد دیگر نیازی به به بحران به وجود آمده در رابطه با گنجی نبود. اما مشکل جدیدی رخ نمود و آن بینالمللی شدن موضوع اکبر گنجی بود که برای مهار آن نیاز به اتخاذ تدابیر جدیدی بود.
درست در روزهایی که فشارهای سیاسی روی مقامات رژیم اوج میگرفت، به یکباره قاضی احمدی مقدس که پای محکومیت گنجی را امضا کرده بود ترور شد و گنجی و خانوادهی او در موضع تدافعی گرفتار آمدند. پس از آن رایزنیهای مختلف برای ایجاد یک مصالحه صورت گرفت.
پس از آنکه گنجی در بیمارستان میلاد پذیرفت که اعتصاب غذایش را بشکند با ضرب و شتم او را دوباره به زندان منتقل کردند و نزدیک به دو ماه حتا اجازه ندادند همسر و فرزندانش او را ببینند.
نگاهی بیاندازیم به آنروزها.
آیا مسئلهی انتخابات ریاست جمهوری و بر کرسی نشاندن احمدینژاد تحتالشعاع مسئله گنجی و ظلمی که بر او و خانوادهاش میرفت قرار نگرفت؟
آیا همهی این امور اتفاقی است؟
اشتباه نشود، حرف من این نیست که اپوزیسیون و نیروهای مدافع حقوق بشر در سطح داخلی و خارجی و سازمانهای حقوق بشری در سطح بینالمللی نبایستی از حق گنجی و خانوادهی او دفاع میکردند.
حرف من این است که در آن شرایط به مسئله اصلی که انتخاب احمدی نژاد بود به قدر کافی پرداخته نشد و در مورد خطراتی که کشور را تهدید میکرد روشنگری نشد.
حرف من این نیست که مقامات رژیم علامه دهرند و یا از قدرت خارقالعادهای برخوردارند، اما معتقدم که نبایستی آنها را دست کم گرفت و یا بهای لازم را نداد.
اگر با آنچه که گفتم و یا حداقل با بخشی از آن موافق هستید آیا تصور نمیکنید که رژیم سناریوهای دیگری نیز در دست اجرا دارد؟
آیا فکر نمیکنید که این آخرین پروژه نبوده و رژیم از این کارتها در آستین بازهم دارد.
Irajmesdaghi@yahoo.com